از آتش روی خود اندر دلم آتش زن


و آتش ز دلم بستان در چرخ منقش زن

ای جان خوش ساده از اصل ملک زاده


هر جا که روی خوش رو هر دم که زنی خوش زن

ای جسم تو را از جان گر فرق کند جانم


شمشیر به کف داری بر تارک فرقش زن

ای طره پربندت بگشاده گره ها را


این یک گره دیگر بر زلف مشوش زن